سفارش تبلیغ
صبا ویژن

الصندوق
قصة قصیرة جدا
صف های طولانی از بامداد در برابر در ایستاده وهمراهان وگروه ها وارد شده وفریادشان بلند بود، گویی در روز رستاخیز بسر می برند.
سپس یکی یکی وارد سالن بزرگی آکنده از مردان مهم می شوند. برگه های قرمز وزرد وسفید وسبز ونارنجی وبنفش وصورتی را گرفته واز مقابل صندوقی بلورین حرکت می کنند وبرگه ها را داخل آن انداخته واز سالن خارج می شوند وبه قفل زردی می نگرند که دهانه صندوق را بر روی یک رنگینکمان بسته است
.
شامگاه صندوق همچون داماد روی شانه ها حمل شده وقفل برای شمارش برگه ها گشوده می شود
.
عجیب آن است که مردان مهم که مامور شمارش برگه ها هستنداز این کار خسته نمی شوند وکار خود را به سرعت انجام می دهند، چون رنگین کمان تنها یک رنگ یافته است: خاکستری غمگین...

 الصندوق

طوابیر طویلة واقفة أمام الباب منذ الصباح الباکر تتدافع بالمرافق والمناکب و یتصایح أصحابها و کأنهم فی یوم الحشر.
ثم یدخلون الواحد وراء الآخر إلى قاعة فسیحة ملأى بالرجال المهمین. یختارون أوراقا حمراء وصفراء وبیضاء وخضراء وزرقاء وبرتقالیة وبنفسجیة ووردیة ویمرون من أمام صندوق من البلور الشفاف، فیضعون الأوراق فی قلبه ویخرجون من باب القاعة وهم ینظرون إلى القفل الأصفر الذی یغلق فم الصندوق على قوس قزح.
فی المساء یرفع الصندوق کالعریس على الأکتاف ، ویفتح القفل لعد الأوراق .
والغریب فی الأمر أن الرجال المهمین المکلفین بفرز الأوراق لا تتعبهم العملیة ، فینجزون المهمة بیسر وسرعة لأن قوس قزح
صار ذا لون واحد ... لون رمادی کئیب...

خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :2
کل بازدید : 29739
کل یاداشته ها : 17


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ